متن کامل شب اول محرم ۱۴۰۰ | مجتمع فرهنگی باران

۲۳۴۱۵۵۴۹۸_۳۷۹۹۵۷۶۹۳۵۴۰۵۸۵_۵۹۴۵۷۰۹۶۳۸۷۴۷۶۴۲۱۹۷_n

به نام خدا

 

خب دو تا نکته:

چون شب اوله،بعضیا محرمشون از فردا شب شروع میشه.شب اولا،معمولا یک شب قبل دهه یکم مخاطب خاص ‌تره،ویژه ‌تره از برو بچه و خادم و خدمتگزار جلسه یک کوچولو سرشون خلوت‌تر باشه،دو سه تا نکته برای حضور تو جلسه خدمتتون عرض میکنم.پنجشبه میخواستم بگم فرصت نشد.حالا بقیه هم قابل بدونن و توجه کنند چون عمومیه.حالا اونها را بیشتر تاکید کردم بعد ان‌شاءالله بتونیم وارد بحث امسالمون مون بشیم با یاری و مدد و نصرت و یاری شما و اینکه قابل بدونید و تحویل بگیرید.

 

نکته اول اینکه:

جلساتی که ان‌شاءالله این دهه را نیت کنید،اساس حضور تو این جلسات اونیکه رقم میزنه حضور انسانها و برکتی که انسان از این جلسه میگیره،نیت آدمه.مواظب باشید به خصوص رفقای نوجوان و جوان.مراقب باشید جنس این جلسات اومدناتون براتون مثل اینکه وعده کردی با رفیقت برید کتابخونه،وعده کردید برید کلاس آموزشی.اینجا خب منبر و مداحیه دیگه،منبرش مثل آموزشه ولی هم خواهرا هم آقایون به خصوص عزیزایی که خدمه هستند،هم تو قسمت خواهرا هم تو قسمت آقایون،جنس اینجا اومدن،این جلسه اومدن براتون یکنواخت یا معمولی یا با بقیه چیزها یکی نشه.یه موقع شما صبح جمعه وعده میکنید برید کوه.خب وعده میکنید دور هم جمع میشید میرید کوه دیگه.خب اینجا هم میخوایم وعده کنیم بیایم جلسه امام حسین(ع)دیگه. اگر همون‌جوری که کوه میروی  همونجور اینجا را بیای احساس می‌کنم یکم خسران کردی.ضرر بسیار بزرگی کردی.چرا چون اصلا شاید بلاخره از جنس دور هم جمع شدن و اومدن و رفتن و ترافیک تو راه و جا پارک و ماشین و بنده خدا یه جایی گذاشته نمیدونسته بد جاست و همه اینها.ولی باطن قضیه یه چیز دیگست.باطن قضیه خیلی متفاوته تا اینکه من بخوام به مسأله ظاهری نگاه کنم.علما و بزرگانی که حالا تو این داستان خیلی حرفهای بسیار زیادیه.نمیدونم شاید شما اخیرا یه کلیپی رو دید توی فضای مجازی به عنوان فان پخش شده بود.به عنوان مثلا خنده.نمیدونم دیدید یا نه؟

یه کلیپی بود مرتبط با محرم و دسته های عزاداری بود.یه کلیپی بود داشت نشون میداد تیکه های طنز حالا مثلا می‌خواسته بود طرف طنز دربیاره.داشتند زنجیر می‌زدند.طرف سینی دستش بود داشت میومد مثلا دوغ و گوشفیل بود زد با زنجیر زیر این نمیدونم دوغ و گوشفیل بود،ماست بود زد این مثلا کل وجودش پُره این دوغ ها شد.بعد یه تیکش من وقتی خودم دیدیم خیلی منقلب شدم.به تعبیری.حالا معمولا آدم باید بخنده،خندشم به جاش کردیم اما عمق قضیه خیلی برام جالب بود.یه پیرمردی بود.اینی که میبینی پیرمرد مو سفید معمولا این بازخورد ماله نگاهست.پنجاه سال جوری با این جلسه ارتباط،با حقیقت جلسه مرتبطه.یه پیرمردی بود یه سینی دستش بود توی سینی یدونه از این اسپند دونی ها بود.آتیش بود و اسپند دود میکردند.دیدید یا نه؟

پیرمرده بنده خدا یه سنی داشت دستش یه سینی بود،یه کسی با زنجیر زد،ندیدا از قصد نبودا با زنجیر زد زیر این سینی دقیق خدا یجوری تنظیم کرد برای اینکه حجت بشه برای من و شماها با این زاویه دیدی که من دارم.یه جوری تنظیم کرد که دقیق تمام این سینی مثل این کیک تولد ها هست میزنن تو صورت طرف هدف میگیرن که یه سانت اینور اونور نره،مثلا دماغ وسطه وسطش باشه خدای نکرده یه چشمت در نره از وسط این خامه‌های کیک تولد ها،دقیق سینیه مشخصا خورد وسط دماغ این بنده خدا.حالا آتیش تو اینجا هست،خاکستر هست وقتی خورد گرد و خاکی هم بلند شد و یکی بود می‌خندید دیگه.طرف گرد و خاک هارو که پاک کرد معمولا ما بودیم چیکار میکردیم؟باید عصبانی بشیم دیگه؟چته؟کوری؟زدی داغونمون کردی.میدونی الان اسپند کیلویی چنده؟طرف به محض اینکه گرد و خاک هارو پاک کرد رفت طرف رو بغلش کرد.طرفی که زده بود رو بغل کرد.تو آغوش گرفت،نوازشش کرد به تعبیر عامیانه.عصبانی که نشد هیچی محبتش گل کرد.تو چه دستگاهی داره این مسٱله رو تحلیل می‌کنه که یه آدم تو این سن باید زود عصبانی بشه.بعد دیگه یه چیزی هم داقی بخوره تو صورت آدم و اینهمه گرد و خاک و خاکستر و اینا  بعد یه ثانیه هم نشد حالا یه موقع آدم ده دقیقه می‌نشست یه گوشه به غضبش غلبه کرد و غضب و فرو خورد و بعد مثلا یه دادم زد و بعد اومد داد زده بود چون ناراحت شد اومد مثلا دلجویی کنه.به محض اینکه گرد و خاک رو زد از رو صورت،طرف رو تو آغوش گرفت.فقط یه جا تعریف میشه.کجا؟این که طرف به این نتیجه رسیده باشه،ببین جلسه امام حسین (ع)،پسرم،دخترم،جلسه امام حسین،جلسه هم که میگم نه فقط این وسطا! با تمام لوازم و حواشیش با همه جای دنیا و با همه چیز دنیا فرق داره.به حضرت عباس فرق داره.یه سریش رو درک کردین،تجربه کردین،یه سریش رو باید به خودمون بباورانیم.آقا سوال!کیا دوست دارن امشب حسابی یه آتیش از روضه امشب به دلشون بیوفته و اشک جانانه‌ای بریزن بلند بگن لبیک یا حسین!

حالا برای چی؟ب ای چی پیخوای؟آقا من دارم میگم یه آتیشی به جونت بیوفته.آقا همه جای دنیا طرف بگه آقا من می‌خوام بسوزم که اشکم گرم باشد.هیچ جای دنیا قابل تعریف نیست که.آقا می‌خوام ببرمت جلسه جزغالت کنیم،بسوزونیمت،جیگرتو بسوزونیم،یه جوری که اینقدر بسوزه که اشکت،میگه ولمون کن بابا برای چی بیام بسوزم؟اما اینجا شما میای میگی خدایا،درد بده دوا خواستی بده خواستی نده چون قافیه میخوایم جور در بیاد میگیم درد بده دوا بده،قلب مرا جلا بده،هر چی دارم ازم بگیر،به من یه کربلا بده.شما اومدی بسوزی میگه آقا بریم یه مداحی.دیدین مثلا بعضیا میگن فلان مداح میخونه آدم آتیش میگیره بریم اون مداحه.اا آقا همه جا همه دارن فرار میکنن از آتیش گرفتن.تو دستگاه امام حسین (ع)همه چی متفاوته.تو دستگاه امام متفاوته‌.سوختنه قیمت پیدا می‌کنه.آقا شما هرجا بری،شما تو هر جلسه ای بری بهت بگم،حالا بیام تو بحث خودم می‌خوام یکمی نگاهه عوض بشه.بچه ها توروخدا اینجور ،اینجا میاین احساس می‌کنین اصلا یه جای دیگه،درسته اصفهانه،نمیدونم اینجا که مکان مقدسی هست.بعضیا تو خونه روضه میگیرن.درسته خونه فلانیه ولی بخدا دیگه خونه فلانی نیست.وقتی اسم اباعبدالله میاد،اسم امام حسین میاد،قصه متفاوت میشه.تمام چوب ها دنیا رو وقتی یه عمری ازش گذشت میبرن آتیش میزنن،میسوزونن‌. منبر امام حسین اگر صد سال ازش گذشت میذارن یه گوشه میگن دیگه متبرکه،فقط باید بیای نگاهش کنی یه صلوات بفرستی.یه چوب میاد تو دستگاه جلسات اهل بیت دیگه کسی میگه اینو آتیش نزنیا.وال مجلس اباعبداللهِ.میدونم خیلی از اینها رو شاید شنیدید ولی دلم میخواد نگاهمون به جلسه اومدن،به حرکتمون،به فعلمون.حالا میرسم یقه شما هم بگیرم.مواظب باشین من می‌خوام با شما دست به یقه بشم،دارم مشت و مال میدم که اگه قولنج گرفتم،ستون فقرات ذهن و فکرتون استخوان خورد نکنه.فقط یه قریچی کنه جا بیوفته مطلب.ولی ما اینا دیدیم،میدونیم آقا میگن این منبرِ مجلس اباعبداللهِ.آقا دمش گرم الان دیدید مثلا شما تو فرش،تیکه فرش ها هست مال حرم امام رضاست.یه تیکه اینقدری!مثلا فرشه کهنه شده یه تیکشو چیدن نه با قیچیا دستگاه مثلا تشکیلات فلان،یه تیکه چیدن بعد این طرف اونطرفشم،مثلا یکم از این ریسمون ها زدن مثلا تهشو بستند.بعد مثلا طرف کلی پول بده میگیم چیه؟ یه فرشی که تو حرم امام رضا کهنه شده.من میذارم اوقات خاصمو گذاشتم روش نماز بخونم،وقتایی که می‌خوام توسل پیدا کنم.سیستم اینه وقتی یه چیزی وارد این سیستم میشه اصلا یه جنس دیگه میشه.

بسم‌الله رحمن رحیم

حالا اینجا که مسجده،اصلا من یه جایی رو میگم که خونست.

با چه نگاهی جلسه امام حسین (ع) میاین؟چجور امشب اومدین؟آقا خواستی بیای،سر به آسمون بلند کردی بگی(خدایا فدات بشم،دمت گرم چه توفیقی به من دادی!)

خدایا ۱۴۰۰سال یک طیفی ایجاد شدند.تو وعده دادی به حضرت زهرای مرضیه که زهرا جان وقتی میخواستی دل فاطمه را آرام کنی گفتی:کسانی می‌آیند که برای فرزند تو،برای حسین تو آنچنان اشک میریزنند که گویا برای داغ فرزند خودشان گریه میکنند.

من یه عده رو انتخاب کردم.پسرم،عزیز دلم،انتخاب شدیا!!وقتی انتخاب شدی یه جایی  که،یه کسایی که خیلیسطحشون بالا بوده غبطه میخوردند،یه جایی که خیلی سطح بالاها خودشون رو نگاه کردند،وقتی میای چه شکلی میای؟

من این حرف هارو شب اول دارم میزنم تا آخر!! دلم میخواد امسال یه جور دیگه بیای و جلسمون یه جور دیگه بشه.جلسه یه جور دیگه یعنی اینکه این جلسه کمک کرد به ظهور امام زمان (عج).

حضور جوانها در جلسه مدل اومدنشون،مدل نگاهشون،مدل برخورشون زمینه ظهور امام زمان (عج) را فراهم کرد ان‌شاءالله.

شما هرجا بری،چند وقت پیش بود پارسال اربعین بود پیارسال بود یه عکسی تو رسانه ها پخش شد،تو بعضی خبرگذاری ها.یه عکسی بود سه نفر ایستاده بودند،از این لباس خادمی ها پوشیده بودند،از این لباس سبزها.بعد از این کتری بزرگ ها دستشون بود.این سه نفر کیا بودند؟یکیشون رو زده بوده.اسمشون رو زده بود،پروفسور فلان ،رئیس پژوهشکده فلان، رئیس دانشگاه فلان.سه تا عناوین داشت سه تا عناوین گردن کلفت!بعد بهشون می‌گفتند:آرزوتون چیه؟ میگفتن آرزومون اینه که جز نوکر های امام حسین (ع) ثبت بشیم.

جناب پروفسور،بخدا اگر این آدم بمیره بهش بگن دوست داری رو ببرن بنویسیم پروفسور،استاد تمام، فوق تخصص یا خادم الحسین (ع)؟کدومشو میگه؟بگین.

آقا هرجا شما برین بهت بگن نوکر بدت میاد، بگن خادم بدت میاد میگی منو و خادم؟من پروفسورم به من میگی خادم؟به من میگی نوکر؟یجاست بهت بگن خادم کیف میکنی!{خادم الحسین}

بهت بگن خادم امام حسین،افتخار میکنی.پیر غلام،پیر غلام یعنی اینکه جوونیت رو تو نوکری امام حسین (ع) گذروندی.شدی پیر، همش نوکر بودی.پیرغلام ها سرشون رو بالا میگیرن،نه با تکبر چون نگاهش نگاه متفاوتیه.

خب چیه؟مگه چی داره؟اینجا دیواره، دره. باطن قصه،یه چیزی این وسط‌هاست.تونستی با این باطن ارتباط بگیری؟از کجا شروع میشه؟یه سریش رو بهتون گفتم یه سریش رو دیدین خودتون.اصلا یه جور دیگست.چرا اینجوریه؟آقا شما هرجا بری اشک بریزی،مثلا دیدی طرف مصیبتی دیده خدا برای کسی نخواد.حالا دیدین این روزها رو.خیلی تلخ بوده،روزی پونصد نفر چهارصد نفر از هموطنان ما مصیبت زده شدند.مثلا می‌ره باغ‌رضوان میخواد یه کسیو دفن کنه گریه میکنه زاری میکنه،ظهر که میاد به خاطر این گریه‌ای که کرده خسته،کوبیده،له.اگه زیاد طول بکشه،مدت دار بشه،ده روز بره اینطور گریه کنه بعد ده روز اصلا دیگه به تعبیری افسرده میشه.

یه سوال می‌خوام جوانها جواب بدن!شبها که اشک داری خوب گریه میکنی،شب ها که اشکت اومد،بعد که خوب اشک ریختی داری میری بیرون،خسته‌ای یا با نشاطی یا شارژی؟کدومشی؟

حالت بهتره یا خرابه؟حالت خیلی بهتره.شب عاشورا بعداز عزاداری،من قدیما که مسئول جلسه ها بودم،شب عاشورا میگفتم:همه شام رو که خوردن برن خونه‌هاشون.شب تاسوعا عاشورا نمیذاشتم هیچکس نیم ساعت اضافه‌تر بمونه تو جلسه.میدونین چرا؟چون شب تاسوعا عاشورا شبی بود که بچه‌ها اوج اشک رو ریخته بودند.گریه کرده بودند.سبک سبک سبک سبک،آرام آرام آرام آرام،کوک،شارژ از لحاظ باطنی.غصه دار هست به‌خاطر داغ امام حسین (ع).باطنه رو دارم میگم.اگه بهشون نمیگفتم برید، مینشستن شیطون یه وقت وسوسه‌شون میکرد حواسشون نبود،یه وقت شب عاشورا نشستن دارن قهقهه میزنن.اوه چه اوضاعی.ااا حواسمون نبود،از بس حالمون خوش بود،ناخداگاه رفتیم به این سمت.

بهشت من بُود آنجا که خاک کوی حسین است.

حالا که اینجوری نگاه کردین،آقا میخوام بیام جلسه امام حسین (ع).میخوایم بریم جلسه،جلسه ای اعتقاد داریم…ببین اینها رو مرور کن با خودت،اینها رو یادآوری کن.هرشب که میخواین برین جلسه اینها را یادآوری کنید.جلسه ای که اعتقاد داریم خدای متعال توفیقشو میده انتخاب میکنه،گریه کنندگان بر اباعبدالله رو انتخاب میکنه میگه تو هم بیا بشین اشک بریز، تو هم بیا بشین سینه بزن،تو هم بیا بشین عرض ارادت کن.تو جلسه ای بیا که ملائکه تمامشو احاطه کردند.اینها جز باورهای ماست.اگر نگاه ما این باشه بی وضو نمیاما،خواستم بیام جلسه بی وضو نمیام،خواستم وضو بگیرم مثل وضویی که دارم میرم نماز جماعت،اونجور وضو نمیگیرم.

شکل وضو یکیه،شکل وضو که فرق نمیکنه.ولی وضویی که می‌خوام برای جلسه‌ی امام حسین بگیرم،دلم یه جور دیگه با امام حسینه.همچین که دارم آب می‌ریزم روی دستم میگم(السلام علیک یا اباعبدالله).فدات بشم حسین جانم.ممنونم امسالم منو تحویل گرفتی.

یه حرف میزنم تلخه ها.بگم یا نگم؟

امشب همین شب اول،وزن کشی میتونی بکنی خودتو با لطف امام حسین (ع).چه شکلی؟امشب یه سالی که گذروندی جلو چشمته.یعنی چی حاج آقا یه سالی که گذروندی…؟از پارسال تا حالا.خب بعضی بچه‌ها تو جلسه هفتگی هم میان ،هی خودشون رو تو جلسه هفتگی به اصطلاح ریکاوری میکنند از لحاظ معنوی.پارسال تا حالا هرجور عمل کردی امشب میبینی حال دلت چه شکلیه.حاج آقا منم اصلا حال نداشتم.ببین قدمی که اون باید برمی‌داشت،برداشت. دعوتت کرد با اینکه خراب کرده بودی تو یه سال گذشته،میزون نرفته بودی،اون لطف رو نشون داد.این که دیدی حال نداری مال اینه که اون یه ساله حواست نبوده.کجاها میری؟چیا میبینی؟چی سرچ میکنی؟با کی حرف میزنی؟ارتباطاتت چیه؟چی میگی؟اخلاقت چه شکلیه؟تعاملاتت چه شکلی بوده؟امشب جلو چشمته.

اگر میخوای بیای تو جلسه،میخوای بدونی میزونی یا نه راهش اینه!درست حرکت کردی یا نه مسیر اینه!سه بار بگو یا حسین.اگر تو سه بار یا حسین گفتن دلت لرزید،احساس کردی یه سرمایی تو وجودت افتاد،قلبت لرزید،انگار یه کوچولو دیگه ادامه بدی میخواد بغضت بترکه،میخواد یه بعضی گلوت رو بگیره،بهت مژده میدم.نسبتا میزون رفتی.اما اگه سه بار که نه سی بار هم که گفتی یاحسین (ع)…

بلند بگو یاحسین.با تمام وجود بگو یا حسین.از سویدای وجود بگو یاحسین.

حالا نوجوون ها معمولا میگن حُسِین.حالا درستش حُسَینه.اما حالا کسی هم گفت حُسِین به عادت گناه نکرده دیگه داره معشوقش رو صدا میزنه.نباید گیر داد به اینکه داری معشوقت رو چه شکلی صدا میزنی.

سه مرتبه:حسین جانم،حسین جانم،حسین جانم.اگر احساس کردی لرزشی تو وجودت افتاد،اگر احساس کردی نه خیلی سنگین تر از این حرفهایی،مداح باید میکروفون رو بگیره روضه باز بخونه.سری به نیزه بلند است در برابر زینب(س)…اونجا میخواد یکم دلت بلرزه،بدون میزون نیومدی جلو.اما قشنگیش همینجاست که می‌خوام بگم.من میزون نیومدم،ولی اونیکه دعوتم کرد با اینکه میداند میزون نیومدم،امشبم صدام زد بیام.تازه مهمون خاص‌ها امشب میان،عمومی تر ها از فردا شب میان.تو امشب بیا زودترجاده رو صاف کن برای بعضی های دیگه که بناست بیان.اینه مسیر!!!

با این مدل نگاه دلم میخواد بیاید.حالا با این مدل نگاه میخوایم بریم جایی که ملائکه طواف میکنند.یه طیفی از ملائکه داشتند به آسمان می‌رفتند یه طیفی داشتند به زمین می‌آمدند.سوال کردند از اونهایی که به سمت آسمان می‌آمدند که آقا چه بوی خوشی میدید. گفتند تو مجلسی بودیم که اسم امام‌حسین (ع) بوده اسم اهل بیت بوده.گفتن آدرس بدید ما هم بریم.گفتند تموم شد دیگه مداح خوند و دیگه وسلام علیکم و مردم دارن میرن.ما فقط اومدیم بال هامون رو به در و دیوارش بمالیم به تعبیری.اونوقت اگه اینجوری اومدید این پارچه مشکی،پارچه مشکی‌ای نیست که تو خونه تون هم پیدا بشه، این پارچه مشکی مال جلسه‌ی امام حسینه.پیر غلام ها قدیم وقتی میومدن پرچم میزدن در هیئت‌ها واقعا با عشق میبوسیدم.من الان نمی‌گم اینکار رو بکنید به هر خاطر بحث کرونا بالاخره باید یه سری نکات رو رعایت کرد به خاطر جو عمومی هم که شده.ولی این میشه یه چیز متفاوت.این فرشی که روش نشستی دیگه فرش نیست.فرش هستا،ولی فرشی که مال جلسه امام حسینه.اصلا نگاهت یه جور دیگه میشه. خدا رحمت کنه آیت الله… میگفت ما خونه خریدیم.تو خونهحالمون بد میشد،حسموت بد بود.اوضاع احوالمون داغون بود،خیلی خراب بود.این آیت الله…دعوت کردیم منزل.اومد تو خونمون گفت وای چقدر اینجا سنگینه.گفتیم آقا ما هم اینجا سنگین میشیم.گفت خیلی اوضاعش بده از کی خریدید؟گفتیم از یه بنده خدایی،بررسی کردیم دیدیم از یک ساواکی خریده بودیم اونجا مشروب می‌خوردیم و هزار کار دیگه هزار گناه دیگه میکردیم.گفت خیلی تاریکه این خونه،خیلی سیاهه این خونه.گفتیم چیکار کنیم دیگه ما این خونه رو خریدیم،خرابش که نمی‌توانیم بکنیم.گفت خراب هم کنید فایده‌ای نداره.این مکان ظلمت گرفته!گفت چیکار کنیم؟گفت توش روضه امام حسین(ع) بذارید.روضه‌ی امام حسین چند جلسه برگزار کنید تو خونه،اسم امام حسین تو این فضا بپیچه،نام امام حسین بپیچه،نفسی برای امام حسین زده بشه،عوض میشه باطنش.

میگه این کارو کردیم بعد یه مدت دیدیم اون آثاری که احساس می‌کردیم،برطرف شد.این حرف اول،خستتون نکنم.خب حالا اگر نگاه این شد،همه چیز رو متفاوت دیدین.اونوقت بعد که از در دارین میاین تو احساس می‌کنین حضرت زهرا(س) دم در ایستادن.اونوقت هی ادب،ادب،ادب،ادب.بعد میام تو مجلسی که دم در حضرت زهرا ایستاده،از در که میام تو یه خوشآمدی،اومدی برای پسر من اشک بریزی؟اومدی برای حسین من گریه کنی؟دعات میکنم.وقتی میای احساس می‌کنی امام زمان(عج) دم اون در ایستاده.قشنگ دیگه گمشدت میشه همین جلسه.فرهاد رو بهش گفتن:خسته نمیشی اون بالا میری یه صبح تا شب چند سال هر شب تیشه،تیشه،تیشه؟

گفت نه خسته نمیشم.گفتن چرا؟چیکار می‌کنی خسته نمیشی؟

گفت یه بار شنیدم شیرین اومده اون بالا،خودم نبودم،که ببینه من چیکار کردم.وقتی میام این بالا خسته که میشم،میگم شاید شیرین پاشو گذاشته اونجا.احساس میکنم یه جایی هست که رنگ و بویی از معشوقم دارد.این داستان هارو میگفتن برای اینکه ما یه‌سری حقایق را بفهمیم.یه رنگ و بویی از معشوقم داره، احساس میکنم که نشانی از معشوقم هست. جوون هایی که میگید دلمون برای امام زمان (عج) تنگ شده.کجا میشه احساسش بکنیم؟

امام زمان دره جلسه ایستاده داره خوشآمد میگه.دم در جلسه‌ست‌.میتونی به این نگاه برسی؟رسیدید که اومدیداا.اینجور اگه نگاه کردید بعد دیگه ادبه،برخورده.حالا من دارم میام تو جلسه،یه وقت انتظامات یا اصلا یکی از مهمون های جلسه امام حسین(ع)حواسش نیست داره عقب عقب میاد یهو زد تو پهلو من.هلش نمیدم عقب،چته فلان؟با محبت باهاش برخورد میکنم.دیدی؟مثلا شما تو خونه نشستین مثلاً یه بچه چیزی باشه،خانواده دور هم جمع نشستین.پسر خونه حالا بچه کوچولویی یا بزرگ،فرق نداره. حواسش نیست پاش میخوره به پارچ آب.بابا چی میگه؟میگه کوری؟یا مثلا میگه چشمتو باز کن.حالا یکم غیر مؤدبانه من شروع کردم بیام تو مؤدبانه.حواستو جمع کن،آخه این پارچه آب رو چپش کردی به تعبیر عامیانه.خداوکیلی مهمون بیاد خونتون،پسر مهمون پاش بخوره به پارچ آب،همینو بهش میگه؟ بهش میگه چی؟میگه فدای سرت.چیزی نیست یه پارچه یه کهنه میکشیم خشک میشه.چرا چون که این منتصبه که برای من عزیزه.مهمانه،پسر کسیه که مهمان منه.اومدی جلسه،کسی پا گذاشت رو پات،تند نمیشی!میگی حسین جان،فدات بشم،مهمان شماست عزیزه برای من.جا تنگ باشه،جا خوبه رو میدی به یکی دیگه میگی یا اباعبدالله من می‌خوام جایی بشینم که یکم میزون تر نیست. یکی حواسش نبود پاش خورد بهت،فکر می‌کنی یه بهانست که به چشم مولا بیای.خادم جلسه خسته شده بود،بلاخره یه چندین ساعت وایساده یهو یه داد زد،ازش دلخور نمیشی، حتی تلاش میکنی یه جوری بشه آرامشی اطمینانی بدی.خادم جلسه که وایساده،کسی که میاد تو جلسه عصبانی نمیشه داد بزنه،سیلی تو گوشش زد دستشو میبوسه.جایی دیگه چپ نگاه کنی چپ نگات میکنماا.اینجا تو گوشم زدی،مثلا دارم میگم کسی که این کارو انجام نمیده،چون مهمان اربابی دستتو می‌بوسم.یهو یه مهمانی میاد تو خونه دعواش شده،تو راه تصادف کرده،اعصاب نداره.بهش میگی آقا ببخشید شرمنده،میشه اینطرف بشینم؟نه برو ببینم… بامحبت،مهمان اربابه.آقا شرمندم، عذر میخوام، اذیتتون کردم من به‌خاطر خودتون گفتم،معذرت می‌خوام اگر ناراحتتون شدین، دستتونو می‌بوسم.خب این میشه،اینجوری اگر سلوک کردین، تو اربعین ها دیدین تو فیلماش،بعضی هاتون هم که رفتین دیدین. اینا نمی‌دونم رفتن چی دیدین؟من نبودم من نشده که از خدا بخوام خونه زندگی داشته باشم.ولی این معلومه یه جوره دیگه به مسئله نگاه می‌کنه.اگر اربعین هم هست فقط یه جور دیگه به اربعین نگاه میکنن.خب حالا حرف اولی رو به دومی سنجاق کنم.من می‌خوام یه بار بزرگ هم روی دوشتون بذارم.پا کارین یه کمپین تشکیل بدیم برای شب اول؟بله؟اونهایی که پای کارن بگن یا حسین(ع).

چون میگم شب اوله و مهمان های عام و عمومی تر ما از فردا شب میان،اینو می‌خوام بگم.دقت کنید.بنابراین وقتی اینجور نگاه کردین بی وضو جلسه نیاین.خواستی وضو بگیری،یه سلام به امام حسین(ع) بده.آب خواستی بخوری بگو فدای لب عطشان تو حسین جان.یه دهه‌ست،یه دهه!یه دهه همه چیزت بشه امام حسین(ع).اونقدر که میتونی بگو فدای لب عطشانت حسین جانم،فدات بشم آقاجانم،عزیز دلم،قربونت برم آقاجانم.

خواستی قدم بزنی بگو خب می‌خوام تو یه مسیری برم که تو هر قدمش ملائکه میان بالشون رو زیر پای تو میزارن.بگو خدایا تک تک این قدم‌هایی که برمی‌دارم،نیت میکنم ثوابش هدیه بشه به نرجس خاتون،مادر امام زمان(عج). خانم جان میشه در خونه خدا نفس بزنید،بخواید پسرتون ظهور کنه.دلتنگش شدیم.من که بی‌آبروام.خودمو دارم میگم شما ها که خیلی ارزشمندین.من عذرخواهی میکنم.بدعادتم،خودمو بلند بلند محاکمه میکنم بالا منبر.حالا ما بی‌آبروایم،خانم جان شما که آبرو دارین درِ خونه خدا.

اومدین تو جلسه،دم درِ جلسه،با ادب بیاین،با احترام.دنبال این باشین که احترام بذارین به بقیه سینه‌زنان به بقیه نوکرها،آداب نوکری رو به جا بیارین،آداب خدمتگزاری را به جا بیارین.حتما که نباید چوب‌پر دستت باشه که نوکر باشی،بعضی موقع ها با یک پیش سلام شدن.بعضی موقع ها یکی میاد بغل دستت نمیشناسیش،همین که میاد یاالله، خوشآمدید، بفرمایید.هرشب خواستی عزاداری کنی،هرشب که تموم شد،بعد جلسه،یه ثانیه دوثانیه یه دقیقه،خلوت کن یه دعای فرج بخون.حالا یا {الهی‌عظم‌البلا} رو بخون یا {الهم کل ولیک}. دیگه الهم کل ولیک رو فکر کنم همه بلدن دیگه؟یه گوشه خلوت کن،بگو خدایا تو این جلسه ها اگر بنا نباشه ما نتونیم فرج و ظهور امام زمان(عج) را امضاش رو بگیریم،کجا باید بگیریم؟بچه ها آقای خیلی عزیز و دوست‌داشتنی غایب شده اَزمون.

اگر میدونستید چی از دست دادید،چیا باهاش ارتباط حضوری و مستقیم ندارید،اونوقت اینجور راحت نمینشستید.ببخشید امشب بحث من اینقدر سنگینه.بلاخره دهه محرمه من نمیتونم مثل همیشه سخنرانی کنم و بگو بخند داشته باشیم،عذرخواهی میکنم از جوان تر ها و نوجوان‌های جلسه.

اما حرف بعدی و دیگه تقدیم کنم جلسه رو.

حالا با این زاویه دید اومدی اینا همشون مال خودت.تا اینجاشو خودم،بقیه چی؟خانمای جلسه،دختر خانم‌ها،آقا پسرها،کم دور و ورمون جوونهایی رو سراغ داریم که رابطشون داره با خدا بهم میخوره؟به هر دلیلی.حالا یه کسی میگه به چه دلیلی؟حالا هر چیزی.مقصر کیه؟ مقصر منم،اما بلاخره حالا بهم خورده دیگه. یه چیزی به شما بگم.دلم میخواد این حرف رو خیلی تحویل بگیریدا.یک سال به پای حرفم می‌سوزم تا محرم بشه ها.خیلیا رو دیدم که رابطشون با خدا بهم خورده،ولی یه نخ باقی مونده اتصالشون به امام حسینه(ع).خیلیا رو دیدم.با خدا قهره ولی یه دونه سیم باقی مونده اون سیمِ،سیم ارتباطش با اباعبداللهِ.اولا برای خودتون دعا کنید.کسایی بودند که پارسال دهه محرم،شب اول تو خیمه‌ی امام حسین(ع)بودند، این سالها اصلا نمیدونن محرم اومده.شیطان کم کم آدم رو گمراه می‌کنه.کم کم همه چیز آدم رو ازش میگیره.کم کم یهو به خودت میای میبینی اِاِاِ ما انگار برامون خیلی چیزا عادی شده.انگار دیگه برامون مهم نیست.قبلا بیست روز قبل دهه محرم ده روز قبل دهه محرم به تب و تاب دهه بودیم.الان یه روز مونده به دهه محرم من هنوز هیچ حسی ندارم!یهو میبینی به یه جایی می‌رسی پنج روز هم گذشته هیچ حسی نداری.فقط عاشورا تاسوعا میمونه که بیخیال، ولمون کن.یه دوتا مسافرت پیش میاد و عاشورا تاسوعا هم تموم میشه میره.

داستان احمدشیخ رو شنیدید؟بله؟

اول بهش میگفتن احمد سلاخ.این مال صد و خورده‌ای سال پیشه.اصفهان یه لات بزرگی داشت به نام احمدسلاخ.طوری بود که قرق میکرد.یه محله‌ای رو میبست.کسی هم جرئت نمی‌کرد بهش بگه{تو}.محله رو بسته بود.شبها اعلام میکرد که آقا به قول خودمون حکومت نظامی،کسی حق نداره بره و بیاد،قرق ماست.

خیلی قدرت نمایی میکرد،خیلی گردن کلفت بود.یه شبی که وایساده بود یهو دید یکی داره دَر میره.گفت بگیریدیش این پدر صلواتی رو.بیاریدش اینجا.این چطور جرئت کرده از خونه بیاد بیرون؟نوچه دویدند گرفتنش.دیدن یه آخوند بخت برگشته مثل منه یه حاج آقاییِ.

گفت این موقع شب مگه نمی‌دونستی نباید میومدی بیرون؟کجا؟گفت جلسه روضه بودم.گفت روضه؟به چه مناسبتی؟گفت احمد یعنی واقعا نمیدونی به چه مناسبتی؟گفت نه.گفت شب دوم محرمه.گفت شب دوم محرم؟گفت آره.گفت پس چرا هیچ خبری نیست؟گفت کی جرئت می‌کنه شب جلسه بگیره؟ترسی که تو ایجاد کردی منم دیدی قاچاقچی داشتم دَر میرفتم.یه روضه می‌خونیم با ترس و لرز و احساس میکنیم مثلا صحن کربلا وایسادیم الان شمر محله میاد میگیردمون.گفت جدی الان شب دوم محرمه؟

بچها من اینو میگم میخندیدا.ولی شیطون اینقدر نامرده که بعضی موقعا به اینجا می‌رسونه آدم رو.یهو چشم وا می‌کنی میبینی شب پنجم محرمه هیچ کاری نکردی.تو که ده روز قبل محرم برای محرم میدویدی،شب اول محرم رو داری تو خیابون ها میگردی.

گفت جدی شب دومشم گذشت؟گفت آره گذشت. گفت من آدم بَدی هستم اما امام حسینی بودم.

بچها بَدی ها کم کم امام حسینم ازمون میگره ها.

گفت نمی‌ذارم خیلی بد شد. گفت حالا بد شد و خوب شد و نمی‌دونم بزار ما بریم زن و بچمون خونه منتظرن،میترسن.گفت نه باید برای من روضه بخونی!مگه نمیگه رفته بودی جلسه روضه؟گفت آخه روضه که منبر میخواد،دم و تشکیلات میخواد اینجا که نه منبری داریم،نه مستمعی داریم.گفت مستمع‌ها همین نوچه ها.منبرم خودم.من چهار دست و پا میشینم تو هم بشین رو کمرم برای من روضه بخون.منم همینجور گوش میدم دیگه.گفت خدایا حالا چیکار کنیم؟گیر افتادیم بهخدا.نه اینجوریش نه اونجوریش هر دو طرف افراتیه.اطرافیا گفتن گوش بده هر چی میگه گوش بده.چهار دست و پا نشست.حاج آقا هم خیلی آروم نشست رو کمرش و یه روضه‌ای خوند{السلام علیک یا اباعبدالله}چیکار کرد این امام حسین؟

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟

میگه همینجور که روضه میخوندم،دیدم بدنش لرزید.اشک ریخت.ما هم با ترس و لرز یه روضه خوندیم و طولشم ندادیم که این بنده خدا خسته بشه و رفتیم.تموم که شد احمد به همه اطرافیان گفت که فردا تو محله اعلام کنین از فردا هر کی میخواد هر موقع که میخواد بره و بیاد.دهه محرمه محله رو شلوغش کنید.خونه خود منم یه پارچه چیزی بزنین یه جلسه روضه برگزار کنید.زشته دهه محرم بیاد و بره بیخیال باشیم.از فردا خلق الله اومدن دیدن، شغلش قصابی بود برای همین بهش میگفتن سلاخ،دیدن تو مغازه وایساده سرش پائینه.یهو شکست یهو یه آدمی که گردن کلفت و لات و داد و فریاد زن و اینا خورد شد.متواضع شد،دیگع به کسی گیر نمیداد،سرش پائین بود،به همه سلام میکرد،هر کی سلام میکرد جواب سلامش رو میداد.خبر رسید به رئیس حوزه‌علمیه اون زمان.

آیت الله رضازاده بودند.گفتن آقا این احمد سلاخه اینطور شده،داستانش اینه.گفت حالا یه سر بهش میزنم ببینم قصه چیه؟ به بهانه گوشت خریدن رفت گفت احمد چی شده؟ گفت عالم شهری می‌خوام یه حرفی بهت بزنم.کفت چی؟گفت یه چنین اتفاقی افتاد،واعظ شهر رو گرفتم و گفتم رو کمرم بشین،روضه خوند اشک ریختم.رفتم خونه خیلی حالم بد بود با خودم گفتم چقدر پست شدم و دور افتادم.شب دوم محرمه من اصلا حواسم نیست محرم اومده. اِنقدر غرق شدم،اِنقدر محبوبم از چشمم دور شده،اِنقدر عشقم رو فراموش کردم،اِنقدر اونی که بهش دل بستم رو الان اصلا خیالیم نیست.

گفت اعصابم خورد بود خوابیدم خواب رفتم.تو عالم خواب دیدم قیامت شده،تو حالت خیلی بدی بودم،خیلی بد.بسته بودنم به غل و زنجیر به‌خاطر اخلاق بَدم،به‌خاطر رفتار بَدم،به خاطر آداب بَدم.گفتند بکشیدش به یه سمتی.همینطور که داشتند منو میکشیدند،یه لحظه دیدم این کسایی که مامور یا نگهبانم بودند،گفتن پاشو وایسا ادب کن.روی زمین نشسته بودم.گفتم برای چی؟گفتن خانم فاطمه زهرا(س)می‌خوان رد شن.روایت هم داریم تو روز قیامت ندا میدند همه چشم هارو بندازین پائین حضرت زهرا میخوان بیان رد شن.یه لحظه پاشدم گفتم حضرت زهرا(س)؟همینطور که سَرَم پائین بود،دیدم حضرت زهرا اومدن رد شن،گفتن این چرا تو این وضعیته؟گفتن این وضعش خرابه باید ببریمش مجازات بشه،باید بره جهنم.حضرت زهرا گفتن نه اینو رهاش کنید.

بچه ها نیت کنید امشب حضرت زهرا دعاتون میکنه‌ها.

گفتن رهاش کنید.گفتن چرا چیشده و اینها؟ گفتن یه بار منبر جلسه روضه حسین من شده.منبر حسین رو که نمیسوزوننش که! بعد یه جمله بهم گفتند،گفتند یه فرصت دیگه بهش بدید،یه لحظه بهم یه نگاهی انداخت و گفت از این فرصت استفاده کن،فرصتا میگذره. از خواب پریدم دیدم یه بار بهم فرصت دادند برگردم.احمد سلاخ رو ده سال بعد بهش میگفتن احمد شیخ.قدیما میگفتن که نترس اگر یکم متدین بودی او دانشگاه بهت میگفتن شیخ و اینا،قدیما میگفتن.بهش میگفتن احمد شیخ،حسینیه که میخواست بره،اینو میگفتن و بهش اقتدا میکردند.بعد همیشه می‌گفت حضرت زهرا یه فرصت بهم داد،منی که غرق غفلت بودم.

امشب تصور کنید حضرت زهرا یه فرصت بهتون داده.یک برای خودتون.دو گفته یه فرصت دیگه بهتون دادم یه دهه دیگه دعوتت کردم.کیا چقدر بودند پارسال که تو این جلسه شرکت کردند الان زیر خاک خوابیدند!؟چقدر بودند شرکت کردند الان دیگه اعتقاد ندارند!؟چقدر دیگه شرکت کردند الان تو بیمارستان ها بسترین!؟چقدر بودن شرکت کردن الان دیگه حواسشون نیست!؟چقدر بودند شرکت کردند الان گرفتار زندان شدند!؟چقدر بودن شرکت کردند الان اینجا نشستن،این فرصت رو قدر بدون.بی نیت نیا،بی انگیزه نیا.با امام حسین معامله کن.لحظه به لحظه امام حسین جلو چشمت باشه.نیت عالی داشته باش.

دو حرف تمام دیگه خستتون نکنم.یه عده میان بچه ها به یه نخ بنده ارتباطشون،چیده بشه تمامه.یه کسی میاد شاید تا اینجا غرقه مثل من.تو پاکی،نورانیِ.ما نمی‌دونیم کی چه شکلیه اما جلسه امام حسین(ع)عمومیه.من خیلی توش آدم های متفاوت دیدم.از عارف به‌الله دیدم تا کسی که خودش…حالا نمیتونم بالا منبر بعضی حرف هارو بزنم.که آقا دنبال چی بودم سر از جلسه در آوردم.بچها یه عده‌ای میان نیاز دارند.اصلا می‌خوام یه پله برم بالاتر.یه عده نمیان تو جلسه امسال ولی پارسال بودند.برای اونها هم نفس بزنید.با یه نیتی بیا یه جوری بیا تو جلسه،این حرفو تحویل بگیری دیگه من رفتما.حرف این ده شب رو،تذکرات رو تو این جلسه دادیم فردا شب بخثمون رو شروع میکنیم.یه جوری با یه نیتی بیا تو جلسه،که اصلا یه مداح و سخنران و هیچی نداشته باشه این جلسه،نور باطن حضور تو اگر سیاه دلترین آدمها هم اومدن تو جلسه دلشون رو نرم و نورانی کنه.بخدا قسم شدنیه.با نیتت ،با جهتت ،با اخلاصت یه جوری بیا تو جلسه با مقدمهسازس با توسل به امام زمان.وقتی میخوای بیای بگو یابن‌الحسن آقاجان یه سری عبد فراری شاید امشب بیان تو جلسه خود من یکی از اون عبد های فراری‌ام.بگو یابن‌الحسن آقاجان،خودت یه مددی بکن.

اون عارف رو تو عالم معنا دیدن،تو عالم ملکوت دیدن،از دنیا رفته بود و شاگردش با روحش ارتباط گرفته بود و گفت بود چه خبر؟گفته بود من اینو بهت بگم،اگر قرار باشه یه چیزی تو دنیا ازم دلبری کنه به دنیا برگردم اینه که:بیام بنده هایی که با خدا قهر کردن رو آشتیشون بدم.تنها و بهترین جا و آخرین ایستگاه برای بنده هایی که دارن با خدا قهر میکنن و آشتی کنن،مجالسه امام حسینه(ع).آی جوانها و نوجوانها تورو خدا یاری بدید یه باطنی این جلسات پیدا کنه که اگر  یه کسی اومد که سر دشمنی با خدا داره،از این جلسه که داره می‌ره بیرون با خدا رفیق شده باشه،دومرتبه دلش نرم شده باشه.نیاز به مدد و یاری شماست.خادمای جلسه؟نیت شما مواثره تو باطن جلسه،تو نور جلسه.اونوقت اگر اینجوری اومد،اگر منِ روسیاهم با نیت درست اومدم،عزیز مداحی که میاد میخونه،وقتی این چراغ ها کنار هم واقع شد،یه نوری میشه که بخدا شاید یه کسی داره از دم در می‌ره،یه مرتبه میکشدش تو جلسه.میاد ببینه اینجا چه خبره؟چیشده؟ میشه کریم تارِزن.که آقای خراسانی منبر می‌رفت،بالا منبر بود.کریم تارِزن آدمی بود که یه عمر کارش فقط یه سری مسائل دیگه بود. اومد رد شه،نور جلسه رو دید.چه جلسه‌ای؟چه شلوغه؟اینا چرا اینقدر ذوق و شوق دارند؟ گفتن آیت الله خراسانی منبر داره مردم رفتند پای منبر نشستند.رفت تو جلسه نشست.چی کشیدش تو جلسه؟این که تار دستش بود داشت تار میزد.اینکه میزون نبود،یکم مستی هم داشت.این که غرق گناه بود یه دقیقه پیش. چی میشه یهو به دلش میوفته بره ببینه چه خبره؟باطنِ نیت های شماست.باورتون میشه شما میتونید یه جوری بیاید که جوونی که با خدا قهره،وصل بشه،دلش گره بخوره بیاد تو جلسه.تو همین جلسه هم که اومد یهو دلش منقلب بشه و نورانی بشه؟ تا حالا اینجوری فکر کردی به جلسه‌ی امام حسین اومدنت؟یار می‌خوام برای امام زمان جور کنم. کریم اومد نشست پای منبر.واعظ داشت سخنرانی میکرد.از محبت خدا گفت،آی جوون‌ها خدا خیلی مهربونه،آی جوون ها خدا خیلی منتظر میمونه،آی جوون‌ها خدا صد بار هم که جوابشو ندی بازم صدات میزنه،آی جوون‌ها خدا اونیه که بهش میگیم بُریدم و نبُریدی،گسستم و نگسستی،شکستم و نشکستی. کریم تازه پای منبر نشسته بود.گفت یعنی خدا کسی مثل منم میبخشه؟گفت آقا کریم خدا مثل تو هم میبخشه خدا بدتر از توهم بخشیده،خیلی بدتر از توهم بخشیده. کریم تارزن توبه می‌کنه. داستانش رو نمیخوام کامل براتون بگم.الان کریم تارزن کجا دفنه؟میدونید وقتی مُرد چیشد؟میدونی وقتی مُرد چه اتفاقی افتاد؟شبی که کریم تارزن مُرد،خدام حرم امام رضا(ع)،اصلا نمیشناختن،نمیدونستن کیه.خدام حرم امام رضا چندتاشون خواب دیدن که امام رضا فرمودند این قبری که کَندید فلان جا آمادست،این ماله یکی از دوستان ماست به نام فلان،برید بیاریدش اینجا دفنش کنید.کریم تارزن تو خرم امام رضا دفنه.یه کسی که یه قسمت قابل توجه از عمرش را مشروب میخورد میومد تار دستش می‌گرفت تار میزد،میرقصید،پول می‌گرفت،اینجوری نون میخورد.تو یه جلسه یکی کشیدش تو جلسه.کی کشیدش تو جلسه؟این که تار دستش بود می‌رفت بخونه،اونهایی که تو جلسه نشسته بودند.کارتون رو سنگین کردما.خیلی سنگینه بار شماها.اگر تو اطرافیانت میبینی یه سری جوان هستند که راه رو دارن گم میکنند،دستشون از دست اهل بیت جدا داره میشه،یه جوری باید جلسه بیای که اونها هم جذب بشن.نمیگم بهش بگوها.خود به خود آدمها رو میکِشه.اگر یه کسی اومد دو دل بود،اینقدر باطن زیبای نیت شما قشنگه که اونم میگیریدش.یادمه یه جلسه اومده بودم، نمیدونم چی بود تو جلسه ولی دلم لرزید.تصمیمم رو گرفتم.نماز نمیخوندم،شب اول محرم گفتم حسین جان از امشب نماز میخونم.دهه محرمی نیست که صدتا آدم نیان پیش من بگن امسال سال دهمی هست که نمازامونو اوکی کردیم.ده سال پیش پا منبرت فلان جا تو مسجد آقا علی بابا،اون جمله رو که گفتی که خدا پیام می‌فرسته رو گوش دلتون که لطفا با من تماس بگیر،اون تو ذهنم موند و به برکت جلسه‌ی امام حسین(ع)ده ساله با این یه جمله نماز هامو دارم اول وقت میخونم. اینجوری بیا!!!اونوقت جلسه یه چیز دیگه میشه.لونوقت خادم جلسه که یه گوشه ایستاده،همینجور منتظره یه لحظه ساکت بشه،همون یه لحظه رو گوش بده دلش وصل شه.تو منتظری تو جلسه به هر بهانه‌ای وصل شی.یه‌کسی اگر غریبه اومد،غریبه نیست،اینقدر دلت بهش معطوفِ. دعاکنید هرشب بشینید بگید خدایا اونهایی که امشب تو جلسه نیستند و مشغول مجالس گناه،خدا اونایی که تَه دلشون محبت حسین رو داشتند ولی الان مست تو فلان باغ و فلان پارک و فلان جا هستند،خدایا اونها رو هم سره سفره ما مهمان کن.خدایا از نور این جلسه هم به اونها بده.خدایا دل اونها رو هم منقلب کن.خدایا اونها رو هم بازگردون.خدا یه کاری کن اونها هم دومرتبه آشتی کنند تو که بلدی که،تو که اسمت اینه،یا جابر العظم الکثیر،ای کسی که شکسته شده ها رو میتونی جمع کنی،ای کسی که خورد شده هارو مثل اولش میکنی،این رابطه خورد شده،جمعش کن خدا. اگر اینطوری شد جلسه قشنگ میشه.

عذر میخوام.امشب نشد وارد بحثم بشم،ان‌شاالله از فرداشب.این نکات رو خیلی جدی بگیرید.اونوقت یه جوری میشه که دیگه واقعا محرم امسال برات متفاوت میشه.همین که نشستی احساس میکنی،تو کربلایی.{من ایرانم و تو عراقی.چه فراقی چه فراقی}

السلام علیک یا اباعبدالله.

دست ادب روی سینه بذارید.اول جلسه رفتیم خدمت آقا علی‌ابن موسی‌رضا(ع).آخر جلسه هم بریم حرم امام حسین(ع) ان‌شاءالله فیض ببریم.این سلام هم به نیابت از همه جوانهایی که امشب اصلا حواسشون نیست مُحرم اومده،نورشون برسه به قلباشون،منقلب بشن ان‌شاءالله.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

السلام علیک یا اباعبدالله و علل ارواح لتی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقیه لیل و نهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علل حسین و علی علی ابن‌حسین و علی اولاد الحسین وعلل اصحاب الحسین(ع)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

تمام مدیا

وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا

شبکه های اجتماعی استاد محمد داستانپور

وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا
وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا

مجموعه های فرهنگی

وب سایت محمد داستانپور | تمام مدیا